وبلاگicon

اسلایدر

نمایش کلیپ های خنده دار از علی و سینا

♥ღعاشقانه های سیناღ♥

ღ♥عاشقانه ترین وب در ایران♥ღ

صفحه اصلي | عناوين مطالب | تماس با من | پروفايل | شارژ همراه اول | جايزه

آخرين مطالب

ببخش...
:(
:(
:D
خیانت...
لذت دنیا...
مهتاب...
بزرگ...
رخ...
جهت...
گیسو...
سهراب...
جوانه...
تو...
پرواز...
ماهی...
غنچه...
از تو...
لذت...
دختر بارانـــــــــــــــ....

لينک دوستان

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
شوری سنج اکواریوم
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ
مجله خبری کسب و کار برتر
قالب بلاگفا
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

عاشق ولی تنها♥اندرآیانا جون♥
..::کافه شادمانی::..♥سجاد جون♥
لعنت به عشق♥هستی جون♥
گالری دخی باحال♥هستی جون♥
به سکوت بگو هیس!♥فاطمه جون♥
♥ترشحات ذهن من روانی♥
بنویس از سر خط♥مبینا جون♥
√פֿـآطرآت مجآزے פֿــآموش مــטּ√♥نینا جون♥
خونه ی غرور♥رها جون♥
سقزی♥آذر جون♥
همین نزدیکی ها♥اعظم جون♥
فریاد بی صدای من ♥زهرا جون♥
♥فقط منو خدام♥
شعر عاشقانه♥مهدی جون♥
خانمی که خودم باشم♥رویا جون♥
عشق و نفرت♥بیتا جون♥
ღ دلتنگـ ـ ـی الیـــ♥ـ ـکا و عـــــمـــ♥ـــاد ღ
عاشقانه♥مجید جون♥
ملکه یخی♥تارا جون♥
دره--م و بره--م♥شقایق جون♥
پادشاه عشق♥امیر جون♥
㋡ےِ נُختَړ כּِیسـ ـ ـآכּ سَـ♔ــوآر㋡
دل سرای دل های خسته♥ترمه جون♥
Alone boy_EK ♥هادی جان♥
برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد♥نیلوفر جون♥
㋡נختړے بــا اِسـ❤ـاכּسِـ♔ـ تۅتــ فرنگے㋡♥ترمه جون♥
فقط به خاطر تنها عشقم♥رقیه جون♥
♀دختر ساده...♀♥دخترک ساده♥
حرف دل♥هانیه جون♥
بغض سنگین...♥رزیتا جون♥
سراب عشق♥شیوا جون♥
طعم گس تنهایی♥آناهید جون♥
تنهایی مطلق♥محدثه جون♥
♥♀دختر ساده...♀♥
I LOVE you♥آناهیتا جون♥
عشقولانه♥یگانه جون♥
×پارمیدا خوشگل+عکسام×♥پارمیدا جون♥
سکوت♥سمانه جون♥
عکس ها و ترانه های بهبهان♥یاور جون♥
☺سلطان بلاگ ☺♥نگین جون♥
عشقولانه♥یگانه جون♥
هدیه♥صنم جون♥
حرفای نگفته♥عسل جون♥
عشق زندگی من ♥امین جون♥
دختری از جنس باران♥پارادونا جون♥
هيس...دخترها فرياد نميزنند...!!!♥مینو جون و دخترخاله جون♥
چشمهاي باراني♥لعیا جون♥
ماه تابان♥مهتاب جون♥
๏̯͡๏ خاطرات من๏̯͡๏♥ساغر جون♥
♥علم و دانش♥
ღوبلاگ احساسی هاღ♥محمدرضا جون♥
♥وبلاگ شخصی حبیب الله پرنده رودی♥
خوشگل ترین ها♥آیدا جون♥
دختری به نام من♥مهلا جون♥
عبدالقادر حیدری پدر بلف خواف♥عبدالقادر جون♥
عشق من تویی♥علیرضا جون♥
+18 بیان تو♥پوریا جون♥
بهترین وب دنــــــــیا♥مهتاب و آیدا جون♥
این وبو تقدیم میکنم به عشق خودم♥میلاد جون♥
فقط چند لحظه به من فکر کن♥فهیمه جون♥
دنیای عاشق ها♥نعیمه جون♥
ازیه نوجووووون♥نسیم جون♥
گل پسر♥آیت جون♥
نگاهی گذرا به پنجره ای از دنیای مدرن♥سروش جون ♥
دلتنگـ ـ ـی الیـــღ ـکا ♥الیکا جون♥
دل نوشته♥سارا جون♥
عشق و زندگی♥سارا جون♥
DEL SHEKASTE♥کیمیا جون♥
♥عاشقانه ها♥
♥لیلی و مجنون♥
دفترچه یادداشت یک دیوانه♥دیوانه جون♥
✯ ✔End world✔ ✮ ♥شرلوک جون♥
مينو يعني دشت بهشت♥مینو جون♥
عاشقانه های ما♥سینا جون♥
black rose♥عاطفه جون♥
ღ♥شمیم عشق♥ღ♥مصطفی جون♥
دخترونه ♥آیناز جون♥
کلبه ی دخترونه♥آیدا جون♥
♥♥LOVE♥♥کیمیا جون♥
محيط زيست من♥فرناز جون♥
san niea ba-love♥سعید جون♥
دست نوشته های یک پرنسس♥آریانا جون♥
تمنای وجودم♥نازنین جون♥
♥ساعت کاسیو♥
♥عینک آفتابی مردانه 2013♥
فاصله ها♥مهدیه جون♥
ღعاشقانه های نسترنღ♥نسترن جون♥
رد پای عشق♥فاطمه جون♥
××اینجاهمه چی درهمه××♥آرزو جون♥
عشق عروسکی♥مهتاب جون♥
شهر کامپیوتر♥مصطفی جون♥
عشق و زندگی♥سارا جون♥
crazy girl♥فاطی جون♥
عـاشـقـانـهـــ نـهـالــ ♥نهال جون♥
همه جوره!♥Miss Blair♥
وبلاگ 9417♥داریوش جون♥
☺وبلاگه دخملونه ي خودم☺♥بیتا جون♥
No love♥آبنوس جون♥
ورود افراد لنگی ممنوع!!!♥A.M.R♥
goodlife♥کریستینا جون♥
♥بــــــردگی کلمـــات♥
♥همه چیز از همه جا♥
عاشقانه♥زهرا جون♥
عاشقانه های سینا♥سینا جون♥
سایه ی ماه♥سایه جون♥
دریچه ای رو به بهشت♥سامان جون♥
♥نقشه ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ♥
اخبار جدید کشتی کج♥بهروز جان♥
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

قالب عاشقانه

سايت قالب عاشقانه

آپلود عکس | آپلود فايل| آموزش بدنسازي
آموزش واليبال| آموزش فتوشاپ
آموزش فوتبال| آموزش يوگا
سوالات پيام نور| درسي ، نمونه سوال
آموزش زبان انگليسي| پرورش قارچ
ساخت وبلاگ| باب اسفنجي

طراح قالب:عاشقانه

[ طراح قالب: عاشقانه (آوازک) ]
نمایش کلیپ های خنده دار از علی و سینا

 برای نگاه کردن این فیلم های بسیار خنده دار روی هر لینک کلیک کرده تا به صفحه ی مورد نظر برسید.

 

http://www.aparat.com/v/eLx7w

 

http://www.aparat.com/v/tn6gV

 

http://www.aparat.com/v/BNfTH

 

 

فیلم بردار و تهیه کننده:سینا 


 

رقاص و طنز پرداز:علیرضا 


آهنگ:میثم


نبینی نصف عمرت بر فناست

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 20:35 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
سخت ترین لحظه

 Naghmehsara.ir85oa.jpg

 

به من گفتی تو سخت ترین لحظه ها کنارتم 

دریغ از اینکه سخت ترین لحظه ها خودت برایم رقم زدی

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 20:32 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
وابسته نشو

 

تو این دنیا به هیچ آدمی وابسته نشو ، حتی سایه ات

 

    هم تو تاریکی تنهات میزاره چه برسه به ادما . . .

 

 

 

cute-avatar.com

تنهایی بد است . . .

اما بدتر از آن اینست ،

که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی ...

آدم هایی که بود و نبودشان ،

به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد ... !

 

 

 

 

 

  دستانم بوی گل میداد 

 

 مرا به جرم چیدنش متهم کردنند

 

 

 

 

اما هیچ کس فکرنکرد شاید گلی کاشته باشم...

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 20:32 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
دوست دارم

 Jalalposter Jalalpic funpatugh com%20 8  عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه (۳)

حتما حتما اینو بخونید خیلی قشنگه
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 20:29 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
خوشبختی......به همین سادگی

 

اگه یکی به فکره خوشحال کردنته 

 


این یعنی خوشبختی


به همین سادگی


ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 12:28 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
یه نفر همیشه به یادته.....

 شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا

یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک 
زندگی برایت جا گذاشته است ?
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ?

متن های عاشقانه و غمگین

شعر و متن عاشقانه فوق العاده زیبا ... parsfun.net

فــقط لطفــا" قلبمــــــ را ندزدیـــد


منـــــــ عاشقـــــ نمیشومــــــــــ
 



حتیــــــ بهـ قیمتـــــ پوسیدنـــــــ !
 
 
مــــرد نــیـــسـتــم امــا ... 

حـــرفــم یـــکی اسـتــــ !
 


" تـــــو"...
 
با گفتن یک " دوست من جایت خالیست " ،

نه جای من پر می شود و نه از عمق شادی هایت کمتر...
 


فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است .
 

باران که می گیرد

از تن گل ها
 

بوی پیرهنت می آید
 

و رنگین کمان
 

همه را از آنِ خود می داند...
 


اگه قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه

تموم خطوط تلفن،تالارهای گفتگو و ایمیلها اشغال می شه....

همه جا پر میشه از این كه:

رنجوندمت،پشیمونم،منو ببخش

تو را عاشقانه می پرستم

مراقب خودت باش.

اما بین این همه پیام یكی تكون دهنده تره:

همیشه عاشقت بودم ولی هیچ وقت بهت نگفتم!

پس عشق و محبت را تقدیم آنكس كه دوستش داریم كنیم

شاید كه دیگر فردایی نباشد.

گــــاهـــی عکســـی را مـــی ســـوزانیــــم

 
گـــاهـــی عکســـی مـــا را مـــی ســـوزانـــد
گـــاهـــی بـــا دیـــدن یــک عکـــس ســـاعــت هـــا گــریـــه مـــی کنیـــم
گــــاهــی هـــم ســـالهـــا بــا یـــک عکـــس زنـــدگــی مـــی کنیـــم

و ایــــن یعــنی زنـــدگــــــــی

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

حرف دلت را امروز بزن!


اگر امروز گفتی...

اسمش "حرف دل" است

اگر نگفتی

"درد" دلت...

فردا می شود

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:38 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
زندگی یا عشق

 

 

                                    دوستي گفت : كه مرا دوست داري يا زندگي را

                گفتم : زندگي را ، او سنجيد و رفت ولي ندانست كه زندگي من او بود كه رفت .

 

 

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:17 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
بعد از مرگم هم ...

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:3 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
زبانم لال

 ه من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :

زبانم لال!!

jo25sys35ew2862uwfg.jpg (400×280)

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 14:6 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
برای عشق

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 14:6 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
نظر شما درباره ي تصوير زير چيه؟

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 14:4 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
نام من عشق است

 شبی با بید می‌رقصم، شبی با باد می‌جنگم

 

که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم


مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد

و الّا من چو می‌با مست و هشیار یکرنگم


شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم

همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم


اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم


به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است

فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم


“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم 




ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 15:52 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
برای عاشق شدن

 

 

نه

همیشه برای عاشق شدن

به دنبال باران و بهار و بابونه نباش

گاهی

در انتهای خارهای یک کاکتوس

به غنچه ای می رسی

که ماه را بر لبانت می نشاند

 

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:53 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
بوسه گاه

 آسمان گفت که امشب، شب توست

سرخی صورت گل، از تب توست
آنچه تا عشق مرا بالا برد
بوسه گاهیست که نامش لب توست

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:52 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
رد پای خدا...

 

خوابیده بودم؛ در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم. به هر روزی کهنگاه می کردم، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا. جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم. خاطرات خوب، خاطرات بد، زیباییها، لبخندها، شیرینیها، مصیبت ها، … همه و همه را می دیدم؛ اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است. نگاه کردم، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند. روزهایی همراه با تلخی ها، ترس ها، درد ها، بیچارگی ها.

با ناراحتی به خدا گفتم: «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری. هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم. چگونه، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی؟ چگونه؟»

خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت: « فرزندم! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود. در شب و روز، در تلخی و شادی، در گرفتاری و خوشبختی. من به قول خود وفا کردم، هرگز تو را تنها نگذاشتم، هرگز تو را رها نکردم، حتی برای لحظه ای! آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم!»

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:51 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
وقتی که تو .....

 وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:51 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
وعده

 پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد، هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.

از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند..
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد؛ اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند،
در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم؛ اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد!

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:51 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
خواسته ای از خدا

www.Asheghaneha.ir - خواسته ای از خدا
من به درک …
بذار خوشبخت بشه…
بذار روزهاش رنگی بشن… 
بذار لبش خندون باشه…
تو که میدونی وقتی میخنده چقدر خوشگل میشه!!
بخندونش تا همه به تو احسنت بفرستن به خاطر خلق کردن این همه زیبایی!
غصه هاش رو ازش بگیر…
بذار صبح که از خواب بیدار میشه زندگی واسش زیبا باشه!
بذار شب که میخوابه شکرت کنه به خاطر خوشبختی هاش!

مواظبش باش! … هروقت دلش گرفت بغلش کن! از خدا بودنت کم نمیشه!
کاری کن تا خیلی ها حسرت زندگیش رو بخورن!
هر کسی رو که دوستش داره بهش بده… یادت باشه که طرف آدم خوبی باشه! اذیتش نکنه…از گل نازکتر بهش نگه! 
این یکی رو حتما یادت باشه!! 
اینقدر باهاش خوب باش تا هیچ وقت بهت شک نکنه! تا هیچ وقت فکر نکنه که نیستی…
یادت نره که از تاریکی میترسه! برق ها که رفت بهش بگو نترس من اینجام!!
کسی رو بهش بده تا حتما رسم عاشقی رو بلد باشه! مرد باشه ولی عاشق!
دیگه سفارش نمیکنم! جون تو و جون اون! من تو و همه ی دنیات رو با اون شناختم! پس مواظبش باش 
 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:50 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
بارونو دوست دارم هنوز

 

 

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون
 میباره

 

بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

 

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

 

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:47 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
آیا واقعا بابا نان داد؟

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:42 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
وصف ناپذیر!!

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:41 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
اردو مدرسه

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:41 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
این واقعا هندیه

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:40 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
امروز بهم گفت دوسم نداره!

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:39 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
امروز بهم گفت دوسم نداره!

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:39 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
کیو خیلی دوس داری؟!

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:38 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
عشق و بدبختی

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 19:37 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
رویایی

 من به دنبال توام یکی دیگه دنبال منه 

تو به دنبال کسی هستی که نارو می‌زنه 

ما همه مثل همیم ما همه سرگردونیم 
اونی که عاشقه رو از خودمون می‌رونیم 
عشق‌مون کنارمون هست ولی نمی‌دونیم 

 

اما یه روز میرسه به خودمون برگردیم 
روزی که از همه‌ی آدمکا دل‌سردیم 
قدر لحظه‌های باهم بودن‌و می‌فهمیم 
وقتی که دیر میشه می‌فهمیم چقد بد کردیم 

چی میشه باهم بمونیم خالق افسانه‌ها شیم 
میون رابطه‌هامون دنبال چیزی نباشیم 

کاش بذاریم کینه‌ها از توی قلبامون بره 
از ما که چیزی نمی‌مونه به جز یک خاطره 

عمر ما کوتاه‌تر از اونه که با هم بد بشیم 
کاش بتونیم راه عاشق بودن‌و بلد بشیم 

چی میشه باهم بمونیم خالق افسانه‌ها شیم 
میون رابطه‌هامون دنبال چیزی نباشیم 

 

رویایی

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 14:44 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
کفش آهنی

 من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسه و نم 

خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم 

من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی 
توی آیینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی؟ 

 

خسته‌م از حرفای خوب و بی سر و ته، بی‌ثمر 
حسرت یه عمر رفته، عقده‌های تازه‌تر 

متنفرم از آدمای بی‌مغز و شلوغ 
از کتابایی با اسمای قشنگ، متن دروغ 

دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی 
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی 

بات می‌جنگم تا نگی ترسیده بود پیاده شد 
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد 

همه از عشق میگن و باز آبروشو می‌برن 
عقل کل نشون میدن، از خودشون بی‌خبرن 

مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سر و دست 
بگو تا کی باید این نمایش‌و دید و نشست 

وقتی حتا نمیخوای بازی کنی بازیت میدن 
حتا میخوای خودتم که باشی باز نمیذارن 

همه میخوان اونی باشی که خیالشون میخواد 
من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد 

هر چقد زانو زدیم، راه اومدیم دیگه بسه 
هرچقد خرد شدیم و دم نزدیم دیگه بسه 

عاشق و عارف و درویش و من و تو و خدا 
رو به روت وایمیسیم و باهم می‌خونیم هم‌صدا 

دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی 
این بار ایستادیم تا آخرش با کفش آهنی 

بات می‌جنگیم تا نگی ترسیده بود پیاده شد 
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد 

رضا صادقی

 

کفش آهنی

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 14:43 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
اشک مادر

 پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می‌کنی؟

مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی‌دانم عزیزم، نمی‌دانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می‌کند؟ او چه می‌خواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه‌ی زن‌ها گریه می‌کنند بی هیچ دلیلی!

پسرک از اینکه زن‌ها خیلی راحت به گریه می‌افتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می‌کند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زن‌ها این همه گریه می‌کنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه‌ای آفریده‌ام؛ به شانه‌های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی داده‌ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی داده‌ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی داده‌ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده‌ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کرده‌ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.

 

اشک مادر

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 14:42 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
چی عشق میشه؟

کدوم خواستن کدوم جنون کدوم عشق .. شاید خیلی از این حرفا دروغه 
تا وقتی باهمیم از عشق میگیم .. نباشیم قولمون حتا دروغه 

از این عشقایی که زنجیر میشه .. هوس‌هایی که دامن‌گیر میشه 
می‌ترسم چون دلم بی‌اعتماده .. به احساسی که بی‌تأثیر میشه 

 

نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست .. نه اینکه زندگی بی‌عشق میشه 
فقط کاش بین این حسای مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه 

مث حرفی که نگاهی .. نمی‌گفته و می‌گفته
اتفاقیه که گاهی .. نمی‌افته و می‌افته 

حس یخ زدن تو آتیش .. حال سوختن تو سرما
تو بیداری یه خیاله .. یه حقیقته تو رویا 

تو فکرش نیستیم‌ و پیداش میشه .. ولی وقتی که باید باشه میره 
به حال و روز ما کاری نداره .. همیشه یا براش زوده یا دیره 

نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست .. نه اینکه زندگی بی‌عشق میشه 
فقط کاش بین این حسای مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه 

 

 

چی عشق میشه؟

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:24 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
زهر شیرین

 تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق، 

که نامی خوش‌تر از اینت ندانم. 
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری، 
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.

 

تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی، 
تو شیرینی، که شور هستی از توست. 
شراب جام خورشیدی، که جان را 
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر! 
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!» 
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم 
که او زهر است، اما … نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب‌آلود، 
تنم را در جدایی می‌گدازد 
از آن شادم که در هنگامه‌ی درد، 
غمی شیرین دلم را می‌نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد: 
مرا مهر تو در دل جاودانی‌ست. 
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که مرگم زندگانی‌ست.

فریدون مشیری

 

زهر شیرین

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:23 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
عشق و بندگی

 جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی‌یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه هنگامیکه دلباختگی او را دید و جوان را ساده و خوش قلب یافت، به او گفت: پادشاه اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده‌ی مخلص خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد.

 

جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه‌گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش پروردگار مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت. روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و متوجه شد که وی از بندگان با اخلاص خداوند است. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند، جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.

همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت. ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی وی پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت و گفت تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و خواستار ازدواج تو با دخترش شد فرار کردی؟

جوان گفت اگر بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه‌ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه‌ی خویش نبینم؟

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:23 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
میشه خدا رو حس کرد

 میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده 

تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده 

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره 
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره 

 

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره 
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره 

ترسیده بودم از عشق، عاشق‌تر از همیشه 
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه 

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س 
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس 

نترس اگر دل تو از خواب کهنه پاشه 
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه 

 

میشه خدا رو حس کرد

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:22 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
عشق اما ساده

 از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه‌ی بی‌پایانی را ادامه می‌دادند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آن‌ها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

 

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. بزودی برمی‌گردیم…»

چند روز بعد پزشک‌ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آن که وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره‌اش کمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی‌حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی‌توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. همان صدای بلند و همان حرف‌هایی که تکرار می‌شد.

روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آن‌ها برسید. حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم.» نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته‌ام. برای این که نگران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین‌شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد.

 

ساده اما عاشق

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:22 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
عشق دلیل می‌خواهد؟

 روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»

پسر جواب داد: «دلیلشو نمی‌دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمی‌تونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور می‌تونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما می‌تونم بهت ثابت کنم!

- ثابت کنی؟ نه! من می‌خوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جواب‌های پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامه‌ای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمی‌تونی حرف بزنی، می‌تونی؟ نه! پس دیگه نمی‌تونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادن‌ها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمی‌تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی‌تونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه می‌تونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمی‌تونم عاشقت باشم! اگه عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل می‌خواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»

اما نظر شما؟

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:20 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
جای تو خالیست

 برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست 

گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست 

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک 
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست 

 

این قافله از قافله سالار خراب است 
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست 

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش 
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست 

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما 
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست 

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است 
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست 

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است 
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست 

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است 
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست 

 

جای تو خالیست

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:20 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
با عشق زندگی کن

 شخصی بود که تمام زندگی‌اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می‌گفتند به بهشت رفته‌است. آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت می‌رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد دختری که باید او را راه می‌داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت، او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت‌نامه یا کارت شناسایی نمی‌خواهد، هرکس به آن‌جا برسد می‌تواند وارد شود.

 

آن شخص وارد شد و آن‌جا ماند. چند روز بعد، ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی‌دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن شخص را که به دوزخ فرستاده‌اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده‌است؛ از وقتی که رسیده نشسته و به حرف‌های دیگران گوش می‌دهد، در چشم‌هایشان نگاه می‌کند و به درد و دلشان می‌رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می‌کنند، یکدیگر را در آغوش می‌کشند و می‌بوسند. دوزخ جای این کارهانیست! بیایید و این مرد را پس بگیرید.

وقتی راوی قصه‌اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:
«با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی،
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند»

 

با عشق زندگی کن

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:19 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
تو می‌مانی

 نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید

و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها

نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است

 

تو می‌مانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار

تو می‌خوانی
بهاران با ترنم‌های هر باران

تو می‌بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق

تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت

الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی

تو در هر شعله می‌مانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر می‌خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می‌بوسد

دوباره عشق می‌جوشد
تو چون نوری
سیاهی می‌رود،
اما تو می‌مانی..

 

تو می‌مانی

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:17 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]
من و تو دو تا پرنده

 من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم 

جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم 

ابر و بارون‌و می‌دیدیم .. اما دنیامون قفس بود 
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود 

 

اما یک روز اونایی که .. ما رو با هم دوست نداشتن 
تو رو پر دادن و جاتم .. یه دونه آینه گذاشتن 

من خوش‌باور ساده .. فکر می‎کردم رو‌به‌رومی 
گاهی اشتباه می‌کردم .. من کدومم تو کدومی 

با تو زندگی می‌کردم .. قفس تنگ و سیاه‌و 
عشق تو از خاطرم برد .. عشق پر زدن تا ماه‌و 

اما یک روز باد وحشی .. رویاهام‌و با خودش برد
قفس افتاد و شکست و .. آینه افتاد و ترک خورد

تازه فهمیدم دروغ بود .. دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری .. خودم‌و نشناخته بودم

تو تو آسمونا بودی .. با پرنده‌های آزاد
من تن‌خسته رو حتا .. یه دفعه یادت نیفتاد

حالا این قفس شکسته .. راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم .. دیگه یادم رفته پرواز

 

من و تو دو تا پرنده

 

ابزار و قالب وبلاگ :: تم ویوز

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 16:16 ] [ ♥سینا♥ ] [ ]

<< مطالب جديدتر مطالب قديمي‌تر >>

درباره وبلاگ

تو بیمارستان به دنیا اومدم♥ از بچگی بزرگ شدم♥چند سال سن دارم♥تو دوران کودکیم بچه بودم♥بارفیقام دوست شدم♥تو خونمون زندگی میکنم♥بعضی شبا که میخوابم خواب می بینم♥تا حالا نمردم♥ _______________________________ ❤ سـر بـهـ هـوا نـیـستــــمـ امـــــا همیشـــــهـ چشــــمـ بهـ آسـمـانـــ دارمـ حـالــ عجیبـــی سـتـــ دیـدنـــ ِ هـمـانـــ آسـمـانـــ کـهـ ... شـــاید "تـــو" ... دقـایـقـیـ پـیـشـ بـهـ آنـــ نـگـاهـ کـــرده‌ایـــ... ❤ _______________________________ ❤ جـوری در آغـوشـتـــ مـــــے‌خـوابـمـــ کهـ خـدا پـیـدایـمـــ نـکـنـد! خـیـال کـنـد! اشـتـبـاهـیـــ بـهـ تـــو دوتـا روحـــ دادهـ اسـتـــ...! ❤ _______________________________ ❤ در آغوشَــم کــ‌ه مـــــے‌گـیــری آنـــقــــ‌‌در آرام مــــے‌شــــوم که فـَـرامــوش مـــے‌کــــنـم بـایـد نَفـَـــس بــکـشـــم... ❤ _______________________________ ❤ كـــاشـــ بـــودیـــ... خـوبـــ بـهـ چـشـمـهـایـتـــ نـگـاهـ مـیـکـردم...از نـزدیـکـــ! دسـتـانـتـــ را مــیـگـرفـتـمـــ! آنـقـدر نـزدیـکـمـــ بـودیـــ کـهـ گـرمایـــ نـفـســـ هـایـتـــ را حـــســـ مـیـکـردمـــ! خــوبـــ عـطـرتـــ را بـــو مـیـکـشـیـدمـــ! مـوقـعـ بـوسـیـدنـــ از تـهـ دلـــ مـیـبـوسـیـدمـتـــ... از تـهـ دلـــ مـیـبـوسـیـدمـتـــ... از تـهـ دلـــ لـمـسـتـــ مـیـکـردمـــ! از تـهـ دلـــ نـگـاهـتـــ مـیـکـردمـــ... از تـهـ دلـــ صـدایـتـــ مـیـکـردمـــ! از تـمـامـــ لـحـظاتـــ بـا هـمـ بـودنـــ نـهـایـتـــ اسـتـفـادهـ را مـیـکـردمـــ! كـــاشـــ بـــودیـــ... ❤ _______________________________ ❤ دلــــــــــــــم از نــبـودنـت پـــــــــــــر اسـت؛ پُر پُر پُر ❤

نويسندگان

♥سینا♥

آرشيو ماهانه

فروردين 1395
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
دی 1391
آذر 1391

لينک هاي ويژه

شارژ همراه اول| خريد اينترنتي
استخاره| فال حافظ
آموزش شمع سازي| آموزش خياطي
آموزش قلاب بافي| ورمي کمپوست
آموزش چرم دوزي| آموزش عروسک سازي

ديگر امکانات

[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ]