ا
اسم من از یاد تو رفت این چهره ی خسته منم این آه سینه سوز من دیوارسرد فاصله س
ای آنکه در آینه ای
فریاد من سکوت تو
لب تو باز و بی صدا
عروسکی به شکل من
غریبه اما آشنا
نگاه مات تو به من
مثل نگاه دشمنه
جسم تو گرمی نداره
مگر تنت از آهنه
مگر تنت از آهنه
سکوت تو یه فاجعه س
برای هم صدای تو
شکسته در گلو چرا
طنین نعره های تو
غریبه ای برای منمنو صدا نمی کنی
تو قاب سرد آینه
به سوگ من نشسته ای
منو رها نمیکنی
شکست لحظه لحظه ام
یه عادته برای تو
پرنده ی نگاه من
اسیره در هوای تو
چرا تو که خود ِمنی
سکو تتو نمی شکنی
به من بگو چه میکشی
تو قاب سرد آهنی
تو قاب سرد آهنی
تو غربت نگاه تو
که با نگاهم آشناس
یه دنیا حرف گفتنیست
ولی لب تو بی صداست
نظرات شما عزیزان: