نبری از یادت...
نبری از یادت...
اشک باید ریخت،زار باید زد
عشق یعنی این...
خود پرستی را بارها دار باید زد...
نبری از یادت... شب مهتابی را
نفس خسته بی خوابی را
نبری از یادت گرمی دست مرا ای دوست...
رنگ چشمان من ای زیبا رو باز هم نیکوست
من تو را در قفس سینه خود می خواهم
من تو را می خواهم...
نبری از یادت ... آن شب تنهایی
آن شب ملتهب رویایی...
دست من در طلب ماه به رخسارت خورد
دستی اما دل من را افسرد...
من به چشمان تو جان بخشیدم
نی که در چشم تو جان را دیدم
نبری از یادت...
التماس دل غمگین مرا
نبری از یادت...
من تو را می خواهم...
باز بی چون و چرا می خواهم
نبری از یادت
نظرات شما عزیزان: